شمال
کلأ شاهزاده ی ما به لطف حاجی بابا از هیچی نمیترسه . وقتی رفتیم خونه ی
بابابزرگ (بابابزرگ مامانی) موقع اومدن تو حیاطشون حاجی بابا و دایی جون اردک ها رو نشون گل پسری دادن و پسری نزدیک بود کله ی اردکا رو بکنه.
ایلیا و آجی عسل -آجی به نظرت کفشات برات بزرگ نیست
عکاس : عسل خانم
از راست عسل - مایده - ایلیا - ابوالفضل
اینم از شکار حاجی بابا دست گل پسری
وقتی ایلیا تفنگ در دست میگیرد !!!!
ایلیا و عسل کنار دریا
اینم از اسباب بازی ایلیا جون خونه ی عزیز - اون روز برای اولین بار از پله های خونه ی عزیز خودت تونستی تنها بیای بابا
تو راه برگشت من و بابایی گفتیم که تا حالا شما رو نبردیم زیارت امام زاده هاشم(ع) پس اول رفتیم زیارت - شرمنده لباس راحتی تو ماشین بود تیپ نزدی ولی همینجوری هم خوش تیپی نفس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی