iliyajooniiliyajooni، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

شاهزاده ی شیرین ما

و باز هم مهمونی

1392/9/29 23:39
180 بازدید
اشتراک گذاری

این چند روزه به شما خیلی خوش گذشت دیشب خونه ی عمه فرخنده(دخترعمه مامانی) بودیم امید ابوالفضل دوتا داداشیاتن که خیلی دوسشون داری خیلی جالب بود که مدام ابوالفضل رو بغل میکردی ما خیلی خوشحالیم که میبینیم تو اینقدر مهربونی عزیزم ولی آخر شب تو دلت جاروبرقی رو خواست و مادرجون بهت دادش و شما آوردی وسط جمع کلی شیرینکاری کردی و هممون رو خندوندی سیم جاروبرقی رو میدادی به امید تا برات بزنه به برق  و آخرش تا جارو رو ازت بگیرم کلی گریه کردی اونقدر که بابایی مجبور شد ببردت بیرون تا از یادت بره من خیلی غصه خوردم فقط هم بخاطر اینکه دیدم اونجوری خودت رو اذییت کردی دیشب تا حالا از فکر گریهات در نمیام و امشب هم رفتیم خونه ی دایی حون اینجا خیلی آرومتر بودی حتی خوابیدی ولی عزیزم فکر میکنم وارد مرحله ی تازه ای از زندگیت شدی دقتت روی لوازم منزل بیشتر شده البته حاجی بابا موافق این حرف من نیست میگه داری دندون در میاری . تا ببینیم  چی میشه .راستی دیشب مادرجون نبود رفته شمال پیش آجی عسل جاش خیلی خالی بود . اینم عکس دوتا گل پسرا ایلیا و آرمین آخه خاله طاهره ایناهم خونه ی دایی جون بودن

ایلیا

اینم عکست با ابوالفضل و داداش امید  البته برای قبلآ  هست

ایلیا

این داداش ابوالفضل تو آدم رو از خنده میکشه

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)