ایلیا و آجی عسل
شاپسری خیلی خوشحاله آخه آجی عسلش اومده پیشش.این دفعه به ایلیا جونی بیشتر خوش گذشت آخه دیگه آجی هرجا میرفت پسری هم دنبالش میدوئید.قربون اون راه رفتنت برم.
یه مژده دیگه اینکه عزیزجون همون مادر بزرگ مامانی و بابایی اومده تهرانو این هم عصای عزیزجونه که نمیتونه اصلآ در معرض دید بذاره که ایلیا گلی برش نداره.
اینم عکسای ایلیا و عسل با عصای عزیزجون
راستی این عکس بامزه ی جورابای ایلیا جونه از چپ صورمه ای باباجون خریدن- آبی مادرجون - طوسی و قهوه ای اون یکی مادرجون (مامان مامانی) لازم به ذکره که بگم نحوه ی آویزون کردنشون از هنرای باباییه - البته دستش درد نکنه چون وقتی خاله جونی میاد مامانی دیگه وقت این کارارو نداره زحمتا میافته گردن بابایی
اینجا مامانی به آجی عسل گفته که شما با لوگوهات زیاد بازی نمیکنی و آجی داره سعی میکنه که برات جذاب بشه. آجی تغییر حجاب دادی؟
اینجا خونه ی مادرجونه که حاجی ابا اجازه داده که با تلفنشون بازی کنی که متاسفانه شما داری دهنت میکنی و از شیطونیای دیگت بگم مادر که به لنز دوربین مامانی دست زدی لک کردی و مامانی هم متوجه نشد و عکسا همه لک شد
الان فصل امتحانای باباییه و مامان و گل پسری سعی میکنن یکم بابایی رو تنها بذارن تا بابایی بتونه به درساش برسه .
تو این عکس تازه از راه رسیدیم و شما با همون لباس بیرون هنوز نرسیده رفتی سراغ کتاب بابایی
مژده به آجی عسل که تمریناتش تآثیر داشت امشب که به ایلیا جون گفتم بره یه اسباب بازی انتخات کنه تا باهاش بازی کنیم رفت لوگوها رو آورد معلومه علاقه مند شده