iliyajooniiliyajooni، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

شاهزاده ی شیرین ما

تولد تولد تولد ماشینی ایلیا جون مبارک

          خدایا شکرت که بهمون اجازه دادی تا یک سالگی میوه ی زندگیمون رو ببینیم . عسلم شیرینم شاهزاده ی ما تمام هستی ما نفس مامان و بابا تولدت مبارک . خیلی برات خوشحالیم که میبینیم اینقدر بزرگ شدی   الهی پشه ها بمیرن که روز تولدت دوتادوتا خوردنت بس که شیرینی این عکس کیک تولدته اینام گیفت تولدت از نمایشگاه خریدیم اینم تزیین خونه کار خود مامانی اینم سیخای روی پفک و پاپ کرن اینم دستمال سفره که بازم کار مامانیه اینم کادو تولد از طرف بابایی مام...
13 دی 1392

شب یلدا مبارک

عشق زندگی مامان و بابایی یلدات مبارک عزیزم سال قبل یلدا خیلی کوچیک بودی و زیاد اتفاق خواستی نیافتاد ولی امسال پسرم بزرگ شده و با شیرینکاریاش یلدا رو صد برابر برامون قشنگتر کرد . امسال یلدا حاجی بابا پیش ما بود ولی مادرجون اینجا نبود رفته به آجی عسل اینا سر بزنه اگه بود بیشتر خوش میگذشت . امشب بابایی برامون آجیل خرید هندونه خرید(شیرین بود ولی کم رنگ بود) انار دون کرد منم برای شام سبزی پلو درست کردم و بعد از شام هم پف فیل . عزیزم عشقم خیلی خوشحال میشم  وقتی میبینم غذاهایی که توش سبزی هست رو خیلی دوست داری.توی این عکس حاجی بابا داره بهت هندوانه میده. اینم کادو شب یلدا بابایی برات نه یکی نه دوتا بلکه 10 تا کتاب خریده با یه پاز...
13 دی 1392

1 سال 3 ماهگی

عشقم ١ سال و ٣ ماهگیت مبارک - خدایا ممنون که لذت دیدن این روزا رو بهمون دادی . نفسم  شیرین زبونیای الانت: ماما ← مامان بابا ← بابا عمه ← عمه دایی ←  دایی زدای ← رندایی به به  یا مم ← به خوردنیها میگی زیا ← زهرا د د ← بیرون رفتن دس ← دست سعی ← سعید کش ← کفش آبه ← آب و همجنان خخخخ ← خاله بوف  یا داخ← بوو یا همون داغ عشقم شیرینکاریات هم زیاده : بوس فرستادن چشمک ناز کردنات که من عاشقشونم بلند خندیدنات البته کاملن مصنوئی البته باعث خندیدن واقعی ما میشی اینم از لواشک خوردنت یا اینکه به یخچال  و سوپر م...
13 دی 1392

یک ماهگیت مبارک عزیزم

مبارک مبارک دقیقا تو روز ٢٩روزگیت موفق شدیم حضور شیرینت رو جشن بگیریم  و اقوام رو دعوت کردیم و همینجا دوباره از همه بابت حضورشون و کادوهایی که آوردن باز هم تشکر میکنم اینم کیک آقا پسری  اینم عکس آتلیه ، من و بابایی تصمیم گرفتیم هر ماه ببریمت آتلیه تا بزرگ شدنت رو تو عکسات ثبت کنیم   ...
13 دی 1392

« آفرینش کودک »

« آفرینش کودک »   هفتمین روز آفرینش به پایان رسیده بود آب وگل وخاک شب وستاره ومهتاب آبی آسمان وآرام آب تابستان و طراوت و ترانه پاییز و پرستو و پروانه زمستان وسرما وبرف جملگی ؛از ذهن خداوند تراوش یافته و به دنیا آمدند . خداوند کسی را میخواست که از این سفره های نعمت ها بهره گیرد . اشرف مخلوقات ! کسی که بهانه ی حضور تمام این زیبایی ها بود . وبدین سان ؛ مرد را آفرید ! چند مهتاب گذشت ... خداوند وقتی تنهایی مرد را دید ،به فکر افتاد همراه و همسفر و همسری برای او بیافریند . وبدین سان ؛ زن را آفرید ! تنهایی مرد سرشار از شهد شوق دلمشغولی شد . ...
5 دی 1392

مدلای جدید خوابیدن شاهزاده ی ما

  از بس وروجکی قربونت برم یه پات از ملافت اومده بیروون     این تباس رو وقتی بابایی تنها رفته بود بیرون برات جرید ببین چقدر عزیزی آخه بابایی تنها خرید نمیکنه   نمیدونم چه خبره تو خوابات عزیزم فکر کنم داری میرقصی     مدام در حات حرکت تو خواب فکر مکنم تو خواب راه رفتن رو شروع کنی   ...
1 دی 1392